دیگه آرتمیس نیستم اگر بذارم از اعتمادم سو استفاده بشه یا با آدمی صمیمی بشم ، مینویسم یادم باشه دیگه حتی گوشه ای از زندگیمو جایی تعریف نمیکنم! من از پنهون کاری و دروغ متنفرم متنفر ، کافیه بدونم با کسی کاملا صادق بودم و همه چیز رو گفتم و چیزی رو ازم پنهون کرده دیگه تمامه ! متنفرم متنفرم از خودم که میذارم آدما ازم سو استفاده کنم ، لعنت به همشون لعنت ....
بذار یک یادگاری از پایان چیزی که ۷ ماه پیش شروعش کردم اینجا به یادگار بذارم ، همان چیزی که شروع صحبت من و تو بود .... دروغ نگم واقعاً دلم برات تنگ میشه نمیدونم چقدر میتونم تحمل کنم .
چهارشنبه : ۴۰ تست فیزیک + درس ۷ و ۸ دینی
پنجشنبه : درس۱۳مطالعات +۴۰ تست فیزیک + فصل ۱۵ ادبیات + بوم سازی
جمعه :درس ۱۴ مطالعات+ ۴۰ تست فیزیک+ نجوم+درس ۱۰ادبیات
شنبه :درس ۱۵ مطالعات+۴۰ تست فیزیک+مرور بر نجوم و بوم سازی + فصل ۱ شیمی
یکشنبه :درس ۱۶ مطالعات+۴۰ تست فیزیک+درس ۹ و ۱۰ دینی + فصل ۲ شیمی
دوشنبه :درس ۱۷ مطالعات+۱ درس زبان+درس ۱۲ دینی
سه شنبه :درس ۱۸ مطالعات+عربی درس ۶و۷+درس۱۱ و۱۲
چهارشنبه:درس ۱۹ مطالعات+فصل۱۱ زیست+درس۱۳
پنجشنبه:ددرس۲۰مطالعات+فصل۶ زیست+ عربی درس ۸ و۹+درس ۱۴ ادبیات
جمعه :د رس ۲۱ مطالعات+ فصل ۷ زیست+ فصل ۱۲ و۱۳ + درس ۱۶ ادبیات
شنبه :درس ۲۲ مطالعات+ فصل ۱۴ + فصل۳ شیمی
این برنامه درسیمه که اینجا نوشتم شاید بهش عمل کنم 😂💔 واقعاً در توانم نیست این همه درس بخونم ولی حداکثر تلاشمو میکنم با اینکه بشدت از لحاظ روحی آشفته هستم امیدوارم از پسش بر بیام😃خستمه خسته و این واقعاً دردناکه
اینبار دیگه هیچ بخششی در کار نیست ، هیچگونه ....
از دهانم که پر از توست بدم می آید....
دوستم الان اومده میگه مدتیه با یکی آشنا شدم و بهت نگفتم ولی قول بده ناراحت نشی ، من یکسال تمام زندگیم رو بی چون و چرا گفتم ....
یکسال دیگه هم گذشت ، خیلی حرفا دارم که وقتش نیست بزنم :)
_تولدم مبارک _
مرسی از دوستانی که کنارم بودن✨🕊️
من فردا تولدمه اما بشدت استرس دارم چون حس میکنم سر یه موضوع یکی از مهمترین آدمای زندگیم از دستم ناراحته و باهام قهره :))) آقاااا شانس نداریما
سلام از سه روز مانده به تولدم ، چه روز فرخنده ای ! راستش رو بخواید برنامه داشتم کلی کار انجام بدم و روز تولدم رو هم کنار دوستام باشم اما امروز سر ورزش و هندبال پام پیج خورد و حتی دیگه تا در اتاق هم نمیتونم حرکت کنم :) خیلی سعی میکنم که گریه نکنم میدونید درد اونجایی زیاد میشه که یه نفر براش مهم نبود ، بله برای هیچکس مهم نبود و تنهایی درد بزرگیه ... من هیچکسو نداشتم که براش این موضوع مهم باشه وگرنه این همه راه بعد این اتفاق پیاده روی نمیکردم. توی راه یه پسر بچه دیدم در مغازه از پله افتاد حتی برای اونم گریه ام گرفت . بله دیگه نه تنها هیچ برنامه ای برای روزای قبل تولد ندارم بلکه حتی شک دارم روز تولدم بتونم راه برم ، خب من خوشحالم:))))
من دارم میمیرم و به دوستم گفتم حالا تنها جوابی که شنیدم این بود : ایشالله خوب میشی بعدش هم چندتا عکس و حرف زده و خندیده!
هیچ آدمی که داره جون میده دوست نداره این چیزا رو بشنوه ، خدایا این همه به آدما لطف کردم این بود جوابم ؟ اینکه کسی کنارم نباشه ؟ ولی خدا که هست نه ؟
ممنون از دوستانی که جویای احوالم بودن ، اگر توی این حال بد توی گوشی هستم چون فقط همین گوشی کنارم مانده و بس !
دلم اونجایی برای خودم میسوزه که همه رفتن خوابیدن ، من حتی خانواده ام نداشتم .
ممنون که کنارمین با اینکه ختی همو نمیشناسیم♥️
حال جسمیم خیلی بده خواهش میکنم هر کی این پست رو میبینه دعا کن امشب زنده بمونم ، سعی میکنم برم بیمارستان دعا کنین برام
بابا تو تنها مردی بودی که توی زندگیم بهش تیکه کرده بودم ، کاش امشب اینجوری تو روم نمی ایستادی بابا! کاش میگفتی کنارت میمونم هر چی که بشه :)) من دوست دارم بابا ، کاش تو هم دوستم داشتی :)
بابا من همون دختر کوچولویی ام که بخاطرش کل دانشگاه و بیمارستان رو شیرینی دادی ... بابا من دوست داشتم ...
من تونستم امروز برای اولین بار در برابر عقاید بابام به ایستم ، هر چند بابام از دست ناراحته ولی من هیچ وقت بابات بیان چیزی که هستم شرمنده نمیشم ، دارم گریه میکنم نمیدونم چه حسی باید بابت اینقدر تفاوت داشته باشم .
پ.ن : موفق باشی دختر کوچولو
آدمها تنها بدنیا میان که تنها از دنیا برن ، من هیچ اعتقادی به دوست و آشنا ندارم .
انسان تنهاست و باید خودش رو به تنهایی عادت بده
پ.ن : حقیقتا نه دوستی دارم ، نه آشنایی ، نه خانواده ای و..... تنها چیزی که دارم خودمم و خودم .
من هیچ آدمی رو ندارم که باهاش جایی برم ، نه کسی که باهاش صحبت کنم ، نه کسی که بتونم کنارش باشم .
ما به این حال عادت کرده ایم....
من میتونم آره دارم موفق میشم ، آفرین دختر کوچولوی من
من دیشب نخوابیدم و الانم که صبح هست بیدارم ، از ساعت ۲ تا ۶ صبح هم درگیر نوشتن توی یه دفترچه بودم و بشدت خستمه ، آخرین باری که تا دیروز ظهر ساعت ۱۱ بود و الانم نزدیک ۱۹ ساعته که چشم روی هم نذاشتم و باتریم داره تمام میشه ... میخوام دیگه نخوابم تا ظهر که استراحت کنم چون اگر الان بخوابم بد خواب میشم. ایشالله صبح کافی هم میزنیم بر بدن که زنده بمونیم به امید خدا ، امروز میخواستم یکی از سخت ترین اتفاقات زندگیم رو تمام کنم و وقتی که تمام شد صدای اذان صبح اومد و بعد مدتها صادقانه نماز خوندم و برای خودم و همه دوستان دعا کردم .
عیدتون مبارک عزیزان دلم
امیدوارم سال خوبی داشته باشین
۱۴۰۱ پرونده اش با همه خوبی ها و بدی هاش یک ساعت پیش بسته شد و پرونده ناراحتی های ۱۴۰۱ ای منم بسته شد امیدوارم ۱۴۰۲ سالس پر از حال خوب باشه
تو ماه را