کم پیدا
این روزا حسابی کم پیدام ، دلیلش ؟ درد نمیذاره نفس بکشم وقتی حالم خوبه سعی میکنم درس بخونم حالمم خوب نباشه میخوابم تنها راه حل همینه
این روزا حسابی کم پیدام ، دلیلش ؟ درد نمیذاره نفس بکشم وقتی حالم خوبه سعی میکنم درس بخونم حالمم خوب نباشه میخوابم تنها راه حل همینه
من همیشه وقتی برای یه هدیه تولد چندماه وقت میذارم یعنی احتمالا اون آخرین تولدی باشه که من تو زندگیت هستم عزیزم💋
عجب جون سختی ام من؛ که هنوزم فکرِ آیندم!
واسه این دردِ بی درمون؛ دیگه راهِ علاجی نیست...
دارم می میرم و دیگه؛ به دارو احتیاجی نیست!
واقعاً دارم میمیرم و دیگه به دارو احتیاجی نیست:)
پ.ن : دوستم دیروز حالش خوب نبود یکم سرش درد بود خیلی بهم ریخته بود میگفت این درده اذیتش میکنه نمیذاره درست و حسابی درس بخونه و حالا من چی بگم که چهارماه هر روز دارم با این درد میمیرم ؟ و میگم و میخندم تاحالا هم کسی متوجه نشدم ولی الان دارم از درد چشمام رو از دست میدم و این سوال این جور مواقع تو ذهنمه چرا من ؟
نمیدونم تقصیر اینجاست که نمیرسه هیچکی به هیچ جا ....
میگن تو خواهی خندید در جایی که قبلا گریستی ! من این جمله رو قبول نمیکنم آخه فکر نمیکنم من دیگه بتونم تو خونه ای که تو برای همیشه تنهام گذاشتی بخندم بعد یکسال اومدم اینجا پر بغضم ...
امروز ۴ امین سالیه که از دستت دادم چهار سال اگر حوالی شهریور ماه بهم میگفتن قراره تنهام بذاری هیچ وقت باور نمیکردم! من فکر کردم قراره همیشه بمونی و این روزا بهم افتخار کنی ! اما روزی مثل امروز تو تنهام گذاشتی عجیبه که همه سالهای بعدش امروز یه روز معمولی بود اما من یادمه اون روزی که رفتی من برای همیشه مردم آخه دیگه هیچ خنده ای اندازه روزای بودنت قشنگ نشد .
روزی که سردرد هام تموم بشه و این حمله ها بهم دست نده قول میدم بابت خیلییی چیزا دیگه غصه نخورم
در این لحظه خوشحال ترینم ، دلیل ؟ هیچ دلیلی نداره صرفا خستگی که تهش به یه موفقیت بزرگ ختم بشه خوشحالم میکنه .
فکر اینکه سال دیگه این موقع دارم از پاییز لذت میبرم و زندگی میکنم ارزش این همه خستگی رو داره💓
شاید کسی باورش نشه من حاضرم تموم زندگیم رو بدم فقط یه روز دیگه یه روز دیگه درد نداشته باشم. من به همه آدمایی که امروز براشون یه روز عادی بوده حسودیم میشه کاش یا دردم تموم بشه یا زندگیم.
پ.ن : مسکنا دیگه اثر نمیکنن درد موندگاره
تو هیچ وقت نرفتی لب جاده تا انتظارو بفهمی
پریشون نبودی که نگذشتن لحظه ها رو بفهمی ....
پ.ن : اندر احوالات روز هایی که سخت درگیر درسم اینقدر که از خستگی بیهوش میشم و سردرد هم با قدرت یا خستگی قوت می بخشه !
حتی فکر اینکه مجبور باشم چندماه دیگه این نصیحت ها رو گوش کنم اذیتم میکنه . من سالهاست تو جامعه تنهام و دارم تنهایی با ادما معاشرت میکنم دیگه تو این مدت فهمیدم خط قرمز های من چیه کی ادم خوبه کی بد اونوقت مامانم بعد این همه سال یادش افتاده باید بهم بگه من باید مراقب خودم باشم.