نتونستم یا نشده

این هفته حسابی درگیر جمع بندی بودم یه آزمون هم داشتم که تصمیم گرفتم شرکت کنم هر چی بلدم بنویسم ، آخر آزمون استاد منو نگه داشت و من واقعاً ترسیدم و استرس گرفتم که نکنه بابت آزمون قبلیه که شرکت نکردم اما بهم گفت نمره ام رو برام کامل رد کرده و لطفاً بخونم که ترم رو کامل بشم نمیدونم واقعا اون لحظه چقدر خجالت زده و شرمنده شدم که اینقدر بهم لطف داشتن و مثل همیشه احساس ناکافی بودن که چرا هیچ وقت خوب نبودی ؟ حس میکنم واقعاً شکست خوردم بین این آدما ، حس میکنم بازم کافی نیستم و هزار حس دیگه ! حس میکنم مثلا کاش هیچ وقت این روزا نمی رسید....

عروسی

امشب عروسی خواهرمه ، عروسی که سالها منتظرش بود قبلا هم گفتم خانواده ما مذهبی هستن اما نه شدید ،شدید واقعی رو تو فامیل دوماد و دوستاشون دیدم . آهنگ ما رو قطع کردن مولودی گذاشتن انگار جشن ولادت حضرت زهراست نه عروسی ، من چند میلیون هزینه کردم که امشب بزنم و برقصم حالم خوب بشه الان فقط دلم میخواد گریه کنم این عروسیه چه کوفتیه ! بیشتر برای یه کنکوری وقت هدر دادن به نظر میاد! کاش همین الان میتونستم بذارم برم خونه چون یکم دیگه بمونم من و البته خانواده ام رو عقایدشون بالا میارم وای باورم نمیشه یه روز میخواستم با اینا وصلت کنم فکر کن یه همچین عروسی قطعا سکته می‌کردم! من عقاید بقیه رو کاری ندارم ولی مگه فقط فامیل دوماد هستن ؟ هزینه مراسم با ما بوده چرا حرف ، حرف اونا باشه ؟ کاش یکی بیاد منو ببره یه عروسی نه مولودی! نمیدونم رقصیدن با آهنگ شاید حرامه با مولودی که می رقصن بنظرشون حروم نیست ؟ گوشام داره درد میگیره از این همه چرت و پرت..

خدا

خدا کدوم خدا ؟ خدا فقط ساخته ذهن آدم هاییه که دنبال یه تسکن برای بدبختی هاشون میگردن که بگن حتما حمکتی داشته ، هیچ حکمتی نداشت عزیزم هیچ سودی هم نداشت خدا کجا بود ؟ وقتی من فکر کردم بهم نگاه میکنه ولی اون فقط تصمیم داشت دوباره منو ناامید کنه

درد

یه تو حاصلی نگفتن غم روزگار گفتن که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

اواخر پاییز

این روزا واقعاً حالم عجیبه کاش زودتر بگذره ، امروز یه جلسه خیلی یهویی داشتیم که من در جریان نبودم بچه های دانشگاه شریف اومده بودن بعد یکی از دوستام گفت به این پسره نمیخوره شریف قبول شده باشه نگاهش کردم راست می‌گفت بهش نمیخورد اما خب به هر حال دانشجو دانشگاه شریف بود و ایشون داشت صحبت می‌کرد ولی من گوش نمی‌دادم به مشکلاتم فکر می‌کردم ، دوستم راجع به قیمت ماشینش حرف میزد و اون یکی هم خاطره می‌گفت امیدوارم که ناراحت نشده باشه حالا این به کنار من از هر دانشجویی که میبینم جدیدا خوشم میاد این اصلا خوب نیست! من از این اخلاق ها نداشتم ! فکر کنم بعد خندیدن به دوستم که هر روز عاشق یه پسری میشد دارم به این سرنوشت دچار میشم از ترس اینکه نکنه این آقاهه نفر بعدی باشه حرفاشو گوش نمی‌کردم و سعی میکردم نادیده اش بگیرم😄