ربع ساعت پیش داداشم یه زنبور قرمز توی خونه دیده و اینقدر داد و بیداد کرد که حس کردم قراره با یه دایناسور مبارزه کنم و اومدیم توی حیاط بودیم که یه زنبور دیگه اومد برای بقا رفتیم توی دستشویی قایم شدیم و تا هفت کسی نمیاد خونه که کمک کنه😂 بخدا من تصمیم داشتم امروز هشت ساعت درس بخونم اما انگار قسمت نیست. هر چقدر میگم بریم داخل چیزی نیست تا درو باز میکنم جیغ میزنه که من دیگه از سایه خودمم میترسم

خلاصه الان یه زنبور ناز توی یه خونه بزرگ زیر باد کولر نشسته اما ما دوتا انسان بخاطرش توی گرما نشستیم.

پ.ن : نیش میزنه دوستان ، خیلی بد نیش میزنه😂😭